روزی مرحوم کاشی مشغول وضو گرفتن بودند که شخصی باعجله آمد، وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد.

 با توجه با این که مرحوم کاشی خیلی بادقت وضو می‌گرفت و همه آداب و ادعیه‌ی وضو را بجا می‌آورد؛ قبل از اینکه وضوی تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود.! به هنگام خروج، با مرحوم کاشی رو به رو شد. ایشان پرسیدند: «چه کار می‌کردی؟!» گفت: «هیچ!» فرمود: «تو هیچ کار نمی‌کردی؟!» گفت: «نه!» می‌دانست که اگر بگوید نماز می‌خواندم، کار بیخ پیدا می‌کند!!!

 آقا فرمود: «مگر تو نماز نمی‌خواندی؟» گفت: «نه!» فرمود: «من خودم دیدم داشتی نماز می‌خواندی.!». گفت: «نه آقا اشتباه دیدید!» سؤال کردند: «پس چه کار می‌کردی؟» گفت: «فقط آمده بودم به خدا بگویم من یاغی نیستم، همین!» این جمله در مرحوم خیلی تأثیر گذاشت. تا مدت‌ها هر وقت از احوال می‌پرسیدند، ایشان با حال خاصی می فرمود: «من یاغی نیستم!»


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پاساژ اینترنتی ترافیک |فروشگاه لوازم یدکی موتور سیکلت|میهن یدک وبلاگ معرفی کتاب chandtedetes Nina خاطرات سربازی من امیر عباس رحیمی کلیدسازی سیار شیراز۰۹۱۷۲۰۰۴۷۲۲ دنیای کامپیوتر